جدول جو
جدول جو

معنی مایه گرفتن - جستجوی لغت در جدول جو

مایه گرفتن
(نَ / نِ کَ دَ)
سرمایه ساختن. اساس قرار دادن. وسیله ساختن:
هر آنکه بر طلب مال، عمر مایه گرفت
چو روزگار برآمد نه مایه ماند ونه سود.
ناصرخسرو.
، نیرو گرفتن. استعداد یافتن. آرایش یافتن:
مگر که باغ زنیسان چو ملک مایه گرفت
ز طبع و خاطر خورشید خسرو ایران.
مسعودسعد.
- مایه گرفتن ابر، اشباع شدن آن. بارور شدن ابر:
گذشته بابنه آنجا که مایه گیرد ابر
رسیده با سپه آنجا که ره نیابد باد.
فرخی.
، نان برای کسی پختن. از کسی شکوه و شکایت کردن و مقدمات تنبیه و گرفتاری او را فراهم آوردن. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده). در غیبت کسی او را در نزد دیگری منفور و مکروه ساختن. سعایت و چغلی کسی کردن. کسی را نزد دیگری مقصر و گناهکار نمودن در غیبت او. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مایه آمدن شود
لغت نامه دهخدا
مایه گرفتن
مایه گرفتن برای کسی. بد گویی کردن از او
تصویری از مایه گرفتن
تصویر مایه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
مایه گرفتن
نشئت گرفتن، سرچشمه گرفتن، ناشی شدن، منبعث شدن، باعث شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چانه گرفتن
تصویر چانه گرفتن
گلوله کردن خمیر به اندازۀ یک نان
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
خسوف. (ترجمان القرآن). خسوف شدن، سیاه شدن ظاهر پوست جنین در شکم مادر. پیدا شدن لکه های نسبهً بزرگ سیاه یا سرخ تیره رنگ بر ظاهر بشره بطور مادرزاد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماه گرفت و ماه گرفتگی شود
لغت نامه دهخدا
(شُ دَ)
در تداول عامه، خرج کردن برای پیشرفت کاری: فلانی دویست تایی مایه رفت تا... (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پول خرج کردن. در خرج غلتیدن برخلاف میل خود و از روی کره و اجبار: در مرافعه ای که با فلان کس داشتیم سیصد تومان مایه رفتیم تا یارورا محکوم کردیم. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده)
لغت نامه دهخدا
(گَ دی دَ)
صید ماهی کردن. (ناظم الاطباء). ماهی را با دام و جز آن شکار کردن: صیاد بی روزی ماهی در دجله نگیرد. (گلستان) (چ یوسفی ص 118)
لغت نامه دهخدا
(پَ یَ / یِ رَ تَ)
استرضاع. (از ترجمان القرآن جرجانی) (از تاج المصادر بیهقی). مظائره. (از تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). ظئار. (منتهی الارب). اظئار. (از تاج المصادر بیهقی). رجوع به دایه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مایه رفتن
تصویر مایه رفتن
خرج کردن برای پیشرفت کاری
فرهنگ لغت هوشیار
خسوف شدن، لکه شدن صورت یا عضوی از بدن بطور دایم. توضیح مردم پندارند که در هنگام کسوف ماه مادر چنین شخصی با ناخن صورت یا عضوی از بدن خود را خارانده همانجا در طفلی که در شکم داشته لکه دار شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایه گرفتن
تصویر سایه گرفتن
پناه بردن تحت حمایت کسی در آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماه گرفتن
تصویر ماه گرفتن
((گِ رِ تَ))
افتادن سایه زمین بر روی ماه، خسوف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سایه گرفتن
تصویر سایه گرفتن
((~. گِ رِ تَ))
پناه بردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماهی گرفتن
تصویر ماهی گرفتن
صيد الأسماك
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ماهی گرفتن
تصویر ماهی گرفتن
Fish
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ماهی گرفتن
تصویر ماهی گرفتن
pêcher
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ماهی گرفتن
تصویر ماهی گرفتن
ловити рибу
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ماهی گرفتن
تصویر ماهی گرفتن
לדוג
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ماهی گرفتن
تصویر ماهی گرفتن
pescar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ماهی گرفتن
تصویر ماهی گرفتن
łowić ryby
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ماهی گرفتن
تصویر ماهی گرفتن
مچھلی پکڑنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ماهی گرفتن
تصویر ماهی گرفتن
ตกปลา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ماهی گرفتن
تصویر ماهی گرفتن
魚を釣る
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ماهی گرفتن
تصویر ماهی گرفتن
vissen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ماهی گرفتن
تصویر ماهی گرفتن
钓鱼
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ماهی گرفتن
تصویر ماهی گرفتن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ماهی گرفتن
تصویر ماهی گرفتن
낚시하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ماهی گرفتن
تصویر ماهی گرفتن
balık tutmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ماهی گرفتن
تصویر ماهی گرفتن
ловить рыбу
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ماهی گرفتن
تصویر ماهی گرفتن
মাছ ধরা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ماهی گرفتن
تصویر ماهی گرفتن
मछली पकड़ना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ماهی گرفتن
تصویر ماهی گرفتن
pescare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ماهی گرفتن
تصویر ماهی گرفتن
pescar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ماهی گرفتن
تصویر ماهی گرفتن
fischen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ماهی گرفتن
تصویر ماهی گرفتن
memancing
دیکشنری فارسی به اندونزیایی